صدای تو ...

دلتنگی هایم تمام شدنی نیستند

و چشمان تو ...

همیشه یادآور روزهای خوبند

غرق در سکوتم ...

آنقدر که توانایی بازگویی را از دست داده ام !

دلتنگم برای تو ..

برای آن شهامتی که داشتم ...

برای کلام عشق ..

و برای خودم  دلتنگم

آشکارا میخندم

پنهانی گریه میکنم

و هیچکس نمیداند چگونه هنوز غرق میشوم..

غرق میشوم درون وجود پر تلاطمت ..

درون تمام هستی ات ...

درون آن نگاه سنگین و پر معنا

آن نگاه ساکت و آرام ...

آن صدای خشمگین آن شب

و دوباره آرام ...

و شهامت از دست رفته ی من

بعد از شنیدن ..

و خالی شدن  برای لحظه ای

احساس امنیت کردن برای دقیقه ای

پرسش آرام تو ..

و انکار من ..

و نگفتن دلتنگی هایم

و شهامت از دست رفته ی من.

نظرات 1 + ارسال نظر
سعید(یادگارهای یک درخت) چهارشنبه 22 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:45 ب.ظ http://www.derakht1.blogfa.com

کمی دیر شد ولی بلاخره فرصت شد این وبلاگت رو هم ببینم
در ضمن
من به شر و ور که تو گفتی اعتقادی ندارم هر مطلبی از سرچشمه ای منشع می گیره که اون منشع اینقدر وسیع و بی انتهاست که همه مطالب می تونه خوب باشه
خوش باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد