تو نمیدانی ..

تو نمیدانی من

هر روز صبح لب ایوان می ایستم

و گوش فرا میدهم به آواز قناری

که در آسمان جاریست

تو نمیدانی من هر شب

دست در ابرها میبرم و ماه را میبینم

تو نمیدانی من

عاشق دیدن چشمان تو در ماه شدم

و نمیدانی

هر روز در این جمعیت انبوه

دنبال دو چشم شب قبل گشتن یعنی چه ؟

نظرات 2 + ارسال نظر
ذهن پوچ جمعه 10 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 08:57 ب.ظ http://sange-sabur.blogsky.com

او نمی داند
بی شک او نمی داند
ولی من میدانم . . .

فرزانه جمعه 10 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:08 ب.ظ http://www.oxinads.com/?a=11789

تبلیغات برتر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد